سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دل را مجال نیست که از ذوق دم زند - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :83845
بازدید امروز : 10
 RSS 

   

 
بر حاشیه ی برگـــــــــــ شــــقایق بنویسید
گـــــــــــل تاب فـشار در و دیــــــــوار نـدارد

ای پبا کننده ی آتش بر در خانه ی فاطمه علیهالسلام؛ آهسته تر فریاد بزن! 
می دانی پشت این در چه کسی آمده است؟!‌جمعیتی که همراه آورده ای باعث وحشت بانویی می شود که محسن علیه السلام همراه اوست! به همراهانت بگو ساکت باشند که
ناموس خدا درخانه است و عزیزان پیغمبر کنار اویند!
هیزم
آورده اید! ‌اینجا کجاست؟ چرا آنها را کنار دیوار خانه می چینید؟
سکوت علی علیه السلام اینچنین غضب شما را بر افروخته است! شعله های سوزان قلب سوخته ی علی و زهرا علیهمالسلام - که در این خانه اند - برای گدازشان کم بود، که از بیرون نیز آتش می افروزید؟! . . .
نکند این فاطمه علیهالسلام است که پشت در امده؟
آه خدای من،‌محسن همره اوست!‌خداکند فاطمه علیهاسلام نباشد.
کاش صدایش را از پشت در بلند کند تا مهاجمان مراعات کنند،‌و حرمت ناوش و حرمت بانوی باردار و حرمت فرزند او را در نظر بگیرند.
اگر بدانند چه کسی پشت در آمده حتماً‌باز می گردند! . . . و صدایشان را پایین می آورند!! . . .
و آتش را خاموش می کند!!!
. . .

فاطمه و آتش؟!
فاطمه و کتک؟!
فاطمه  و تازیانه؟!
فاطمه و سیلی؟!
فاطمه و فشار در و دیوار؟!
فاطمه و پهلو شسکتن؟!
فاطمه و خون از سینه و پهلو جاری شدن؟!
فاطمه و محسن پر پر؟!
فاطمه و فریاد؟!
...
حضرت محسن-محمد باقر انصاری (با تصرف و تلخیص)

نه مادر!‌طاقت ندارم! ... نمی توانم بخوانم!‌ وای به حل آنکه ببینم! ‌بیچاره علی (ع)... بیچاره زینب (س)... مدینه بس نبود که کربلا را هم دید ... اگر محسنت را بین در و دیوار در مدینه نمی کشتند، جرات زدن تیر به گلوی علی اصغرت را هم نداشتند ...

می آیم ... روز میلادت ... و در بقیع آنقدر تو را زمزمه می کنم تا عطر بودنِ تو را با تمام وجود حس کنم ...  می ایم شاید مهدی ات (عج) نشان دهد قبر مخفی تو را ... می ایم مادر ...آنقدر در می زنم این خانه را / تا ببینم روی صاحبخانه را

پ.ن. بابا میگه ما هر چی داریم از خاندان آل الله داریم مخصوصاً ‌حضرت زهرا(س)،. دیشب بهترین هدیه ی تولدم رو گرفتم ... مثل پارسال ... آخه اینا خاندان کَرمند ...غیر از کَرَم انتظار داشتن از این بزرگواران خطاست...

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا شکرت ...

پ.ن. تا نرم که باورم نمیشه! ‌اما در صورت قطعی شدن همه چیز رو میگم... از اول تا اخر!


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 5:0 عصر روز دوشنبه 86 خرداد 7

... 
پ.ن. فعلاً‏ همه چیز رو هواست!‏فقط یه تماس داشتم که گفت عازمیم تا یک ماه دیگه... دعا کنید برام. (این خبر همین جا بمونه )

دوباره نوشت!‏دیشب ساعت 11شب(!) تماس گرفتند‏!فتند 5 شنبه بیا جلسه...جلسه ی چی؟! حج! شما؟! مسئول کاروان! ولی منکه بادانشگاه خودمون ثبت نام نکردم... یه عزیزی امروز گفت... ز حکمت بندد دری،‏ز رحمت گشاید در دیگری!...
دعا کنید فقط همه چیز او کی بشه! ...
زیاد دعا کنیدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مثل همیشه


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 8:0 صبح روز دوشنبه 86 خرداد 7